گوته مريد حافظ
گوته مريد حافظ
گوته مريد حافظ
نويسنده: احمد آخوندي
گوته "ساحرانه " و "حكمت آميز" مي سرود و مي نوشت . واژه هاي او هوش رباست و پر نغز، روح بخش است و جانفزا. عباراتش پرفسون است و پر مغز كه در آن شاعرانگي و فرزانگي موج مي زند. "گوته" نخست توجه مردم آلمان رابه خود جلب كرد و سپس جهانيان را به مطالعه آثارش فراخواند كه سخت او را ستودند .
ستايش جهانيان در وصف گوته، فرهيختگان عالم را برانگيخت در اين راه جوش و خروشي شگفت برپا كنند. حاصل، كتابهايي بود كه يكي در پي ديگري نوشته شد و انتشار يافت . اينك كتابهاي انتشار يافته در وصف او و آثارش، از دو هزار جلد تجاوز مي كند.
روح آدمي با مطالعه ي آثار اين شخصيت ارزشمند جهاني از "روزمرگي" مي گريزد ؛ شهر و ديار و كشورش را در مي نوردد تا با جهانيان پيوند يابد ، از عالم خاكي فاصله مي گيرد تا پرواز بر فراز آسمان را تجربه كند. با تداوم مطالعه، مي توان سبك وار به آسمان ها راه يافت . گوته، ظرفيتهاي نامحدود، خلاقيت هاي وسيع
اميل لوديگ، شاعر، نمايشنامه نويس، شرح حال نويس برجسته ي آلماني (1948-1881 ميلادي) و نويسنده ي كتابهاي مشهور جهاني همچون بيسمارك، واگنر، ناپلئون و ...، در وصف اين شاعر آلماني چنين مي نويسد: گوته به تنهايي مظهر تمام تاريخ بشر و آيينه ي تمام نماي سير تكاملي آن است . گفته ها و نوشته ها درباره ي گوته اغراق آميز نبوده و نيست . هوش سرشار او زبانزد عام و خاص بود تا جايي كه در رديف هوشمندان، سرآمدن و نوابغ دنيا معرفي شد.
زبانهاي لاتين، يوناني، ايتاليايي، انگليسي و عبري را آموخت. چيرگي بر اين زبانها نشان از اوج ظرفيتهاي يادگيري وي دارد . هنر نيز مورد علاقه اش بود؛ نقاشي و موسيقي را به خوبي فرا گرفت . رشته ي حقوق را پي گرفت و به درجه ي دكتري در اين رشته نايل شد . مطالعات گسترده و كم نظيري را در رشته هاي علوم، فيزيك، پزشكي ، گياه شناسي و ... هنر دنبال كرد. كتابهاي معتبري نيز در رشته هاي متعدد و متفرق نوشت نظير سير تكامل گياهان، تئوري رنگها، مطالعات كلي در علوم طبيعي، مطالعات در مورفولوژي .
با وجود اين، بر ادبيات دل بست. دلبستگي و شيفتگي او به ادبيات با آميزه اي از دانشهاي گوناگون و هنر، به همراه هوش سرشار و خلاق وي گره خورد و آثاري گران سنگ پديد آمد؛ آثاري كه بشريت با عنوان "ميراث جهاني" از آن ياد مي كند.
"فاوست" نام اثري است از اين شاعر پر آوازه ي جهاني كه تقدسي همانند انجيل برايش قايل شدهاند. بر اين اساس، گوته، خالق اين اثر را قديسي تمام عيار و يا به گفته ناپلئون بناپارت انسان واقعي مي دانند.
«گوته» تاثيري ژرف بر ادبيات آلمان و اروپا گذاشت. اكنون نيز پويندگان ادبيات جهان در هر سرزمين و قارهاي، در مطالعهي آثارش سر از پا نمي شناسند. آثاري كه آنان را از انديشه هاي گران مايه ، پرنصيب و سرمست ميسازد.
"ديوان شرقي" نام اثري ديگر از اين فرزانهي بي بديل است. تنها در زبان فرانسه يازده ترجمهي مختلف از اين اثر وجود دارد. شيفتگي و دلدادگي مترجمان سبب شد تا آنان راه پرسنگلاخ فراز و فرود سخنان حكمت آميز و شاعرانهي وي را در تبديل واژه ها بپيمايند و روانهاي بيدار را با اين اثر ناب پيوند دهند!ً
همچنان مي توان درباره ي شكوه و گرانمايگي اين شخصيت جهاني قلم زد و قلم فرسايي كرد، بي آنكه از حلاوت و لذت آن كاسته شود.
آثار گوته از نازك انديشي هاي وي آكنده و لبريز است. هرچه هست با مطالعه آثار گوته ، نظير گوتر، ورتر، ايفي ژني، اگمونت، نغمه هاي رومي، فاوست، ديوان شرقي و غربي، خواننده مكرراً او را تحسين خواهد كرد .
گوته در تكرار نام و ياد اين شاعر ايراني سر از پا نمي شناسد، اما در مي يابد كلامش نارساست. واژهها قادر نيستند آرزوهاي قلبي وي را در اين باره آشكار سازند. عبارتها نمي توانند گوته را تسلي بخشند. از سر عجز، واژه ها و عبارتهاي ديگر را جستجو مي كند اما، حكايت همچنان باقيست .
"حافظا آرزو دارم از سبك غزل سرايي تو تقليد كنم . همچون تو ، قافيه بپردازم و غزل خويش را به ريزه كاريهاي گفتهي تو بيارايم . نخست به معني انديشم و آن گاه لباس الفاظ زيبا بر آن بپوشانم . هيچ كلامي را دوبار در قافيه نياورم مگر آنكه با ظاهري يكسان، معنايي جدا داشته باشد. آرزو دارم همهي اين دستورها را به كار بندم تا شعري چون تو ، اي شاعر شاعران جهان، سروده باشم !
اي حافظ، همچنان كه جرقه اي براي آتش زدن و سوختن شهر امپراتوران كافيست، از گفتهي شورانگيز تو چنان آتشي بر دلم نشسته كه سراپاي اين شاعر آلماني را در تب و تاب افكنده است."
تقليد، آن هم براي "گوته" ، نابغه ي شهير آلماني، از حافظ، شاعر غزلسراي ايراني، آرزويي بزرگ است. با بازگويي اين آرزو، گوته خود را به سر منزل مقصود يعني چشمه ي فياض شعر مي رساند. بخوانيد جملات گوته را كه وي در نوامبر سال 1814 به شيوايي چنين سرود:
"اي حافظ، سخن تو همچون ابديت بزرگ است، زيرا آن را آغاز و انجامي نيست. كلام تو همچون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و ميان نيمه ي غزل تو با مطلع و مقطعش فرق نمي توان گذاشت، زيرا همهي آن در حد جمال و كمال است.
تو آن سرچشمهي فياض شعر و نشاطي كه از آن، هر لحظه موجي از پس موج ديگر بيرون ميتراود. دهان تو همواره براي بوسه زدن طبعت براي نغمه سرودن و گلويت براي باده نوشيدن و دلت براي مهر ورزيدن آماده است.
اگر هم دنيا به سر آيد، اي حافظ آسماني، آرزو دارم كه تنها با تو و در كنار تو باشم و چون برادري، هم در شادي و هم در غمت شركت كنم. همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم، زيرا اين افتخار زندگي من و مايهي حيات من است.
اي طبع سخنگوي من، اكنون كه از حافظ ملكوتي الهام گرفتهاي، به نيروي خود سرايي كن و آهنگي ناگفته پيش آر، زيرا امروز پيرتر و جوانتر از هميشهاي .
"گوته" در اين گستردگي و ژرفا پذيري روح خود، از حافظ با نام "استاد" ياد مي كند . از او مي خواهد كه گوته را ببخشد و اجازه دهد لحظه اي در بزم عشق حافظ بنشيند، حافظ را بنگرد، اجازه دهد در پي او روان شود و گوته را از وادي خطر برهاند و به سر منزل سعادت برساند. به اين بخش از ديوان دلكش گوته يعني «ديوان شرقي» نظر افكنيد؛ آنجا كه به حافظ گفت : «تو خود بهتر از همه مي داني كه چگونه همگي ما ، از خاك تا افلاك، در بند هوس اسيريم؛ مگر نه اين است كه عشق، نخست غم مي آورد و آنگاه نشاط مي بخشد ، و اگر هم كسي درنيمه راه آن از پاي در افتد ديگران از رفتن نمي ايستند تا راه را به پايان برند؟
پس اي استاد ، مرا ببخش اگر گاه در رهگذري دل در پاي سروي خرامان مي نهم كه به ناز، پا بر سرزمين ميگذارد و نفسش چون باد شرق، جان مشتاقان را نوازش مي دهد؟
حافظا! بگذر لحظه اي در بزم عشق تو بنشينم تا در آن هنگام كه حلقه هاي زلف پرشكن دلدار را از هم مي گشايي و به دست نسيم يغماگر مي سپاري، پيشاني درخشانش را چون تو با ديدگان ستايشگر بنگرم و از اين ديدار، آيينه ي دل را صفا بخشم ، آنگاه مستانه گوش به غزلي دهم كه تو با شوق و حالت در وصف يار مي سرايي و با اين غزلسرايي ، روح شيفته ي خويش را نوازش مي دهي.
سپس اي استاد، ترا بنگرم كه در آن لحظه كه مرغ روحت در آسمان اشتياق به پرواز در مي آيد، ساقي را فرا مي خواني تا با شتاب مي ارغواني در جامت ريزد و يك بار سيرابت كند و خود بي صبرانه در انتظار مي ماني تا باده ي گلرنگ، زنگار انديشه از آئينه ي دلت بزدايد و آنگاه كلامي پند آميز بگويي تا وي با گوش دل بشنود و به جانش بپذيرد.
آنگاه نيز كه در عالم بيخودي ره به دنياي اسرار مي بري و خبر از جلوه ي ذات مي گيري، تو را بينم كه رندانه گوشه اي از پرده ي راز را بالا مي زني تا نقطه ي عشق دل گوشه نشينان خون كند و اندكي از سر نهان از پرده برون افتد.
اي حافظ، اي حامي بزرگوار، ما همه به دنبال تو روانيم تا ما را با نغمه هاي دلپذيرت در نشيب و فراز زندگي رهبري كني و از وادي خطر به سوي سر منزل سعادت بري.»
«حافظ ، خود را با تو برابر نهادن جز نشان ديوانگي نيست . تو آن كشتي اي هستي كه مغرورانه باد در بادبان افكنده و سينه ي دريا را مي شكافد و پا بر سر امواج مي نهد، و من آن تخته پاره ام كه بيخودانه سيلي خور اقيانوسم . در دل سخن شورانگيز تو گاه موجي از پس موج ديگر مي زايد و گاه دريايي از آتش، تلاطم مي كند. اما مرا اين موج آتشين در كام خويش مي كشد و فرو مي برد. با اين همه، هنوز در خود جراتي اندك مي يابم كه خويش را مريدي از مريدان تو شمارم.»
مطالعه ي اين دوكتاب مذهبي بويژه قرآن، الهام بخش وي در سرودن بسياري از قطعات ديوان نظير اصحاب كهف، خداي ابراهيم و محمد بود . بعدها، طرح نمايشنامه اي با نام «محمد» را پي افكند كه در ملاقات با ناپلئون در سال 1808 به تفصيل از آن سخن به ميان آورد . بعد از آن نيز با آيين باستاني هندو آشنا شد. در اين آشنايي مجذوب داستان «راما» و «سيتا» شد. در نهايت نمايشنامه اي بر پايه ي اين دو افسانه ي معروف هندي نوشت . گرچه در گذر زمان افسانه هاي هندي جاذبه ي خود را نزد او از دست دادند، چون با همه ي شگفتي نمي توانستند عطش شاعرانه ي او را فرو نشانند.
چهل و دو ساگلي گوته آغاز آشنايي وي با ادبيات ايران زمين است ، يعني درست زماني كه آوازه ي وي در سراسر آلمان و اروپا پيچيده بود. مطالعه آثار او از سوي علاقه مندان به ادبيات به شدت مورد توجه بود. مطالعه ي آثارش نيز با استقبال چشمگير فرهيختگان، دانشجويان و نيك انديشان روبرو شده بود.
«گلستان سعدي» نخستين اثري بود كه گوته را با ادبيات ايران پيوند زد . گوته ، گلستان را تنها به عنوان نمونه اي از ادب و حكمت شرق خواند و پسنديد. بعدها گلستان الهام بخش ديوان گوته شد. با وجود اين، تاثيري ژرف بر گوته نبخشيد و روح ژرفاژرف وي را سيراب نكرد.
پنجاه و نه ساله بود كه ترجمه ي ليلي و مجنون، اثر نور الدين عبدالرحمان جامي، شاعر ايراني را مطالعه كرد و در شصت سالگي توفيق يافت «خسرو و شيرين» نظامي را بخواند با مطالعه ي اين دو اثر ، گوته سخت مجذوب شعر و ادب ايران زمين شد. از هر دوي اين آثار در سرودن اشعارش نيز بهره ها برد.
سال 1814 سال سختي براي اروپا و گوته بود . خستگي روحي، آشفتگي و نابساماني، روح غالب بر اروپا و گوته بود. گوته براي رهايي از اين آشفتگي ، به سراغ انديشههاي «شرق» رفت. شرق اين گريزگاه سلامت زا و حكمت آميز را به وي هديه كرد.
سال سخت گوته (1814) در سن شصت و پنج سالگي به يكباره دگرگون شد. «كوتا» ناشر كتابهاي گوته، ترجمه اي از هامر، مترجم معروف اتريشي را در دو جلد با نام غزليات محمد شمس الدين حافظ براي وي فرستاد.
هنوز صفحاتي از آن نخوانده بود كه بي اختيار بانگ تحسين سر داد و مطالعه ي كتاب را از صفحات نخست آغاز كرد زيرا به گفته ي خودش ، ناگهان دريافت كه با اثري روبرو شده كه تا آن روز نظير آن را نديده است.
روز هفتم ژوئن سال 1814، روز طلايي گوته بود. در اين روز اين شاعر نام آور آلماني براي نخستين بار نام حافظ را در دفترچه ي خاطرات خود ثبت مكرد و گفت اين اعجاز ادب شرق، او را ديوانه ي خود كرده است.
مطالعه ي آثار حافظ، روحي تازه در كالبد گوته دميد. بي اختيار خود را سرمست يافت . آنچنان كه نوشت: "ناگهان با عطر آسماني شرق و نسيم روح پرور ابديت آشنا شدم كه از دشت ها و بيابان هاي ايراني مي وزيد . مرد استثنائي و خارق العاده اي را شناختم كه شخصيت شگرف او، مرا سراپا مجذوب كرد."
اعجاب آور آنكه گوته توانست حافظ را از وراي ترجمه ي ماهر بشناسد چرا كه جادوي سخن حافظ ترجمه پذير نيست. از اين رود ترجمهي هامر نارسا و غلط بود . با اين وجود، اين كاستي ها، مانعي براي شناخت گوته درباره حافظ پديد نياورد.
گوته از وراي اين لايه هاي ضعيف ، نارسا و غلط، شكوه خارق العاده ي حافظ را درك كرد و اندك اندك راه خود را به انديشه ي حافظ هموار ساخت .
گوته در تابستان سال 1814 سراپا غرق در درياي حكمت و سخن حافظ بود. هر غزل خواجه حافظ شيرازي را ده بار خواند، تا آن حد كه فراتر از واژه ها ، استعارات حافظ را مي فهميد و مسحور شيوايي بيان و انديشه ي حافظ شده بود. در بسياري از ابيات ديوان گوته ، جابجا عين سخنان حافظ تكرار شده است . به نظر مي رسد هشيار و ناهشيار«گوته» ذهن و زبان خود را يكسره به حافظ سپرده است .
اواخر تابستان 1814، گوته در دفترچه ي خاطرات خود را از اين شيوايي پرده بر مي دارد و چنين مي نويسد:
«دارم ديوانه مي شوم . اگر براي تسكين هيجان خود به غزلسرايي دست نزنم، نفوذ عجيب اين شخصيت خارق العاده را نمي توانم تحمل كنم كه ناگهان پا در زندگاني من نهاده است.»
غزلسرايي ملهم از حافظ، سوداي گوته مي شود ، براي آنكه بهتر بتواند غزل سرايي كند،به اين فكر مي افتد كه با آفرينش اثري در عالم خيال به ايران، كشور حافظ و شيراز ، شهر حافظ، سفر كند و ديوان خويش را به عنوان ارمغان سبز روحاني به مردم جهان هديه دهد.
از آن پس وي خود را مسافري در ديار شرق مي پندارد و بخش اعظم ابيات ديوانش را با اين تصور مي سرايد كه با كاروان هاي مشك و ابريشم همراه است و از كوره راههاي ناهموار به سوي شيراز پر مي كشد . با گوش جهان مي شنود كه «راهنماي سفر، ترانه هاي شورانگيز حافظ را مي خواند «گونه با واژه هايي دل انگيز اين چنين مي گويد: «آهنگ سفر شيراز كردم تا اين شهر را منزلگه ثابت خويش قرار دهم و ازآنجا چون اتابكان و اميران فارس كه هرچند يك بار به عزم سفرهاي جنگي رو به اطراف مي كردند، گاه گاه راه سفرهاي كوچك در پيش گيرم و باز به شيراز خود برگردم.»
حافظ براي گوته «روحي تازه» ،«دنيايي تازه» و شور و شوقي تازه به ارمغان آورد. چه، او را با روح واقعي شرق، با زيبايي فلسفه و ذوق و حكمت ايران آشنا كرد.
«اين خصايص عالي تنها متعلق به شعراي اين كشور نيست، بلكه مي توان گفت كه اصولاً همه ي افراد ملت ايران با ذوق ، نكته سنج و هوشمندند. تاريخ گذشته و داستانهاي ملي اين كشور به خوبي نشان ميدهد كه چگونه گاه شعر يا سخني دلپذير كه في البداهه گفته شده، خشم پادشاهي مقتدر را فرو نشانده و جان عده ي بسياري را خريده است .ذوق و شوري كه آفريننده ي واقعي شعر ايران پر از نمونه هاي ذوق و جمال پرستي مردم اين سرزمين است ...»
كوتاه سخن آنكه گوته همچنان درباره حافظ مي نويسد: «ولي اين نكته يقين است كه هر كس يك بار حافظ را بشناسد و با او آشنا شود. در سراسرزندگاني دست از اين يار آسماني بر نخواهد داشت و در راه ناهموار زندگي ، او را راهنماي سفر خواهد كرد... كاش دلدادگان جهان، بيش از سايرين ، از اين درياي بيپايان سخن حافظ مرواريدهاي گران به دست آورند و نغمنههاي آسماني اين سخنگوي مسيحا دم را، بهتر از هر نغمهي آسماني، با آن شوري بشنوند كه جز در نزد دلدادگان واقعي نميتوان يافت.
منبع: مجله هما
/خ
ستايش جهانيان در وصف گوته، فرهيختگان عالم را برانگيخت در اين راه جوش و خروشي شگفت برپا كنند. حاصل، كتابهايي بود كه يكي در پي ديگري نوشته شد و انتشار يافت . اينك كتابهاي انتشار يافته در وصف او و آثارش، از دو هزار جلد تجاوز مي كند.
"گوته" و دين بشريت به او
روح آدمي با مطالعه ي آثار اين شخصيت ارزشمند جهاني از "روزمرگي" مي گريزد ؛ شهر و ديار و كشورش را در مي نوردد تا با جهانيان پيوند يابد ، از عالم خاكي فاصله مي گيرد تا پرواز بر فراز آسمان را تجربه كند. با تداوم مطالعه، مي توان سبك وار به آسمان ها راه يافت . گوته، ظرفيتهاي نامحدود، خلاقيت هاي وسيع
اميل لوديگ، شاعر، نمايشنامه نويس، شرح حال نويس برجسته ي آلماني (1948-1881 ميلادي) و نويسنده ي كتابهاي مشهور جهاني همچون بيسمارك، واگنر، ناپلئون و ...، در وصف اين شاعر آلماني چنين مي نويسد: گوته به تنهايي مظهر تمام تاريخ بشر و آيينه ي تمام نماي سير تكاملي آن است . گفته ها و نوشته ها درباره ي گوته اغراق آميز نبوده و نيست . هوش سرشار او زبانزد عام و خاص بود تا جايي كه در رديف هوشمندان، سرآمدن و نوابغ دنيا معرفي شد.
زبانهاي لاتين، يوناني، ايتاليايي، انگليسي و عبري را آموخت. چيرگي بر اين زبانها نشان از اوج ظرفيتهاي يادگيري وي دارد . هنر نيز مورد علاقه اش بود؛ نقاشي و موسيقي را به خوبي فرا گرفت . رشته ي حقوق را پي گرفت و به درجه ي دكتري در اين رشته نايل شد . مطالعات گسترده و كم نظيري را در رشته هاي علوم، فيزيك، پزشكي ، گياه شناسي و ... هنر دنبال كرد. كتابهاي معتبري نيز در رشته هاي متعدد و متفرق نوشت نظير سير تكامل گياهان، تئوري رنگها، مطالعات كلي در علوم طبيعي، مطالعات در مورفولوژي .
با وجود اين، بر ادبيات دل بست. دلبستگي و شيفتگي او به ادبيات با آميزه اي از دانشهاي گوناگون و هنر، به همراه هوش سرشار و خلاق وي گره خورد و آثاري گران سنگ پديد آمد؛ آثاري كه بشريت با عنوان "ميراث جهاني" از آن ياد مي كند.
"فاوست" نام اثري است از اين شاعر پر آوازه ي جهاني كه تقدسي همانند انجيل برايش قايل شدهاند. بر اين اساس، گوته، خالق اين اثر را قديسي تمام عيار و يا به گفته ناپلئون بناپارت انسان واقعي مي دانند.
«گوته» تاثيري ژرف بر ادبيات آلمان و اروپا گذاشت. اكنون نيز پويندگان ادبيات جهان در هر سرزمين و قارهاي، در مطالعهي آثارش سر از پا نمي شناسند. آثاري كه آنان را از انديشه هاي گران مايه ، پرنصيب و سرمست ميسازد.
"ديوان شرقي" نام اثري ديگر از اين فرزانهي بي بديل است. تنها در زبان فرانسه يازده ترجمهي مختلف از اين اثر وجود دارد. شيفتگي و دلدادگي مترجمان سبب شد تا آنان راه پرسنگلاخ فراز و فرود سخنان حكمت آميز و شاعرانهي وي را در تبديل واژه ها بپيمايند و روانهاي بيدار را با اين اثر ناب پيوند دهند!ً
همچنان مي توان درباره ي شكوه و گرانمايگي اين شخصيت جهاني قلم زد و قلم فرسايي كرد، بي آنكه از حلاوت و لذت آن كاسته شود.
آثار گوته از نازك انديشي هاي وي آكنده و لبريز است. هرچه هست با مطالعه آثار گوته ، نظير گوتر، ورتر، ايفي ژني، اگمونت، نغمه هاي رومي، فاوست، ديوان شرقي و غربي، خواننده مكرراً او را تحسين خواهد كرد .
گوته و شيفتگي وي به حافظ
گوته در تكرار نام و ياد اين شاعر ايراني سر از پا نمي شناسد، اما در مي يابد كلامش نارساست. واژهها قادر نيستند آرزوهاي قلبي وي را در اين باره آشكار سازند. عبارتها نمي توانند گوته را تسلي بخشند. از سر عجز، واژه ها و عبارتهاي ديگر را جستجو مي كند اما، حكايت همچنان باقيست .
تقليد از حافظ
"حافظا آرزو دارم از سبك غزل سرايي تو تقليد كنم . همچون تو ، قافيه بپردازم و غزل خويش را به ريزه كاريهاي گفتهي تو بيارايم . نخست به معني انديشم و آن گاه لباس الفاظ زيبا بر آن بپوشانم . هيچ كلامي را دوبار در قافيه نياورم مگر آنكه با ظاهري يكسان، معنايي جدا داشته باشد. آرزو دارم همهي اين دستورها را به كار بندم تا شعري چون تو ، اي شاعر شاعران جهان، سروده باشم !
اي حافظ، همچنان كه جرقه اي براي آتش زدن و سوختن شهر امپراتوران كافيست، از گفتهي شورانگيز تو چنان آتشي بر دلم نشسته كه سراپاي اين شاعر آلماني را در تب و تاب افكنده است."
تقليد، آن هم براي "گوته" ، نابغه ي شهير آلماني، از حافظ، شاعر غزلسراي ايراني، آرزويي بزرگ است. با بازگويي اين آرزو، گوته خود را به سر منزل مقصود يعني چشمه ي فياض شعر مي رساند. بخوانيد جملات گوته را كه وي در نوامبر سال 1814 به شيوايي چنين سرود:
"اي حافظ، سخن تو همچون ابديت بزرگ است، زيرا آن را آغاز و انجامي نيست. كلام تو همچون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و ميان نيمه ي غزل تو با مطلع و مقطعش فرق نمي توان گذاشت، زيرا همهي آن در حد جمال و كمال است.
تو آن سرچشمهي فياض شعر و نشاطي كه از آن، هر لحظه موجي از پس موج ديگر بيرون ميتراود. دهان تو همواره براي بوسه زدن طبعت براي نغمه سرودن و گلويت براي باده نوشيدن و دلت براي مهر ورزيدن آماده است.
اگر هم دنيا به سر آيد، اي حافظ آسماني، آرزو دارم كه تنها با تو و در كنار تو باشم و چون برادري، هم در شادي و هم در غمت شركت كنم. همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم، زيرا اين افتخار زندگي من و مايهي حيات من است.
اي طبع سخنگوي من، اكنون كه از حافظ ملكوتي الهام گرفتهاي، به نيروي خود سرايي كن و آهنگي ناگفته پيش آر، زيرا امروز پيرتر و جوانتر از هميشهاي .
درخواست گوته از حافظ
"گوته" در اين گستردگي و ژرفا پذيري روح خود، از حافظ با نام "استاد" ياد مي كند . از او مي خواهد كه گوته را ببخشد و اجازه دهد لحظه اي در بزم عشق حافظ بنشيند، حافظ را بنگرد، اجازه دهد در پي او روان شود و گوته را از وادي خطر برهاند و به سر منزل سعادت برساند. به اين بخش از ديوان دلكش گوته يعني «ديوان شرقي» نظر افكنيد؛ آنجا كه به حافظ گفت : «تو خود بهتر از همه مي داني كه چگونه همگي ما ، از خاك تا افلاك، در بند هوس اسيريم؛ مگر نه اين است كه عشق، نخست غم مي آورد و آنگاه نشاط مي بخشد ، و اگر هم كسي درنيمه راه آن از پاي در افتد ديگران از رفتن نمي ايستند تا راه را به پايان برند؟
پس اي استاد ، مرا ببخش اگر گاه در رهگذري دل در پاي سروي خرامان مي نهم كه به ناز، پا بر سرزمين ميگذارد و نفسش چون باد شرق، جان مشتاقان را نوازش مي دهد؟
حافظا! بگذر لحظه اي در بزم عشق تو بنشينم تا در آن هنگام كه حلقه هاي زلف پرشكن دلدار را از هم مي گشايي و به دست نسيم يغماگر مي سپاري، پيشاني درخشانش را چون تو با ديدگان ستايشگر بنگرم و از اين ديدار، آيينه ي دل را صفا بخشم ، آنگاه مستانه گوش به غزلي دهم كه تو با شوق و حالت در وصف يار مي سرايي و با اين غزلسرايي ، روح شيفته ي خويش را نوازش مي دهي.
سپس اي استاد، ترا بنگرم كه در آن لحظه كه مرغ روحت در آسمان اشتياق به پرواز در مي آيد، ساقي را فرا مي خواني تا با شتاب مي ارغواني در جامت ريزد و يك بار سيرابت كند و خود بي صبرانه در انتظار مي ماني تا باده ي گلرنگ، زنگار انديشه از آئينه ي دلت بزدايد و آنگاه كلامي پند آميز بگويي تا وي با گوش دل بشنود و به جانش بپذيرد.
آنگاه نيز كه در عالم بيخودي ره به دنياي اسرار مي بري و خبر از جلوه ي ذات مي گيري، تو را بينم كه رندانه گوشه اي از پرده ي راز را بالا مي زني تا نقطه ي عشق دل گوشه نشينان خون كند و اندكي از سر نهان از پرده برون افتد.
اي حافظ، اي حامي بزرگوار، ما همه به دنبال تو روانيم تا ما را با نغمه هاي دلپذيرت در نشيب و فراز زندگي رهبري كني و از وادي خطر به سوي سر منزل سعادت بري.»
ارادت ورزي به حافظ
«حافظ ، خود را با تو برابر نهادن جز نشان ديوانگي نيست . تو آن كشتي اي هستي كه مغرورانه باد در بادبان افكنده و سينه ي دريا را مي شكافد و پا بر سر امواج مي نهد، و من آن تخته پاره ام كه بيخودانه سيلي خور اقيانوسم . در دل سخن شورانگيز تو گاه موجي از پس موج ديگر مي زايد و گاه دريايي از آتش، تلاطم مي كند. اما مرا اين موج آتشين در كام خويش مي كشد و فرو مي برد. با اين همه، هنوز در خود جراتي اندك مي يابم كه خويش را مريدي از مريدان تو شمارم.»
آشنائي گوته با حافظ
مطالعه ي اين دوكتاب مذهبي بويژه قرآن، الهام بخش وي در سرودن بسياري از قطعات ديوان نظير اصحاب كهف، خداي ابراهيم و محمد بود . بعدها، طرح نمايشنامه اي با نام «محمد» را پي افكند كه در ملاقات با ناپلئون در سال 1808 به تفصيل از آن سخن به ميان آورد . بعد از آن نيز با آيين باستاني هندو آشنا شد. در اين آشنايي مجذوب داستان «راما» و «سيتا» شد. در نهايت نمايشنامه اي بر پايه ي اين دو افسانه ي معروف هندي نوشت . گرچه در گذر زمان افسانه هاي هندي جاذبه ي خود را نزد او از دست دادند، چون با همه ي شگفتي نمي توانستند عطش شاعرانه ي او را فرو نشانند.
چهل و دو ساگلي گوته آغاز آشنايي وي با ادبيات ايران زمين است ، يعني درست زماني كه آوازه ي وي در سراسر آلمان و اروپا پيچيده بود. مطالعه آثار او از سوي علاقه مندان به ادبيات به شدت مورد توجه بود. مطالعه ي آثارش نيز با استقبال چشمگير فرهيختگان، دانشجويان و نيك انديشان روبرو شده بود.
«گلستان سعدي» نخستين اثري بود كه گوته را با ادبيات ايران پيوند زد . گوته ، گلستان را تنها به عنوان نمونه اي از ادب و حكمت شرق خواند و پسنديد. بعدها گلستان الهام بخش ديوان گوته شد. با وجود اين، تاثيري ژرف بر گوته نبخشيد و روح ژرفاژرف وي را سيراب نكرد.
پنجاه و نه ساله بود كه ترجمه ي ليلي و مجنون، اثر نور الدين عبدالرحمان جامي، شاعر ايراني را مطالعه كرد و در شصت سالگي توفيق يافت «خسرو و شيرين» نظامي را بخواند با مطالعه ي اين دو اثر ، گوته سخت مجذوب شعر و ادب ايران زمين شد. از هر دوي اين آثار در سرودن اشعارش نيز بهره ها برد.
سال 1814 سال سختي براي اروپا و گوته بود . خستگي روحي، آشفتگي و نابساماني، روح غالب بر اروپا و گوته بود. گوته براي رهايي از اين آشفتگي ، به سراغ انديشههاي «شرق» رفت. شرق اين گريزگاه سلامت زا و حكمت آميز را به وي هديه كرد.
سال سخت گوته (1814) در سن شصت و پنج سالگي به يكباره دگرگون شد. «كوتا» ناشر كتابهاي گوته، ترجمه اي از هامر، مترجم معروف اتريشي را در دو جلد با نام غزليات محمد شمس الدين حافظ براي وي فرستاد.
هنوز صفحاتي از آن نخوانده بود كه بي اختيار بانگ تحسين سر داد و مطالعه ي كتاب را از صفحات نخست آغاز كرد زيرا به گفته ي خودش ، ناگهان دريافت كه با اثري روبرو شده كه تا آن روز نظير آن را نديده است.
روز هفتم ژوئن سال 1814، روز طلايي گوته بود. در اين روز اين شاعر نام آور آلماني براي نخستين بار نام حافظ را در دفترچه ي خاطرات خود ثبت مكرد و گفت اين اعجاز ادب شرق، او را ديوانه ي خود كرده است.
مطالعه ي آثار حافظ، روحي تازه در كالبد گوته دميد. بي اختيار خود را سرمست يافت . آنچنان كه نوشت: "ناگهان با عطر آسماني شرق و نسيم روح پرور ابديت آشنا شدم كه از دشت ها و بيابان هاي ايراني مي وزيد . مرد استثنائي و خارق العاده اي را شناختم كه شخصيت شگرف او، مرا سراپا مجذوب كرد."
اعجاب آور آنكه گوته توانست حافظ را از وراي ترجمه ي ماهر بشناسد چرا كه جادوي سخن حافظ ترجمه پذير نيست. از اين رود ترجمهي هامر نارسا و غلط بود . با اين وجود، اين كاستي ها، مانعي براي شناخت گوته درباره حافظ پديد نياورد.
گوته از وراي اين لايه هاي ضعيف ، نارسا و غلط، شكوه خارق العاده ي حافظ را درك كرد و اندك اندك راه خود را به انديشه ي حافظ هموار ساخت .
گوته در تابستان سال 1814 سراپا غرق در درياي حكمت و سخن حافظ بود. هر غزل خواجه حافظ شيرازي را ده بار خواند، تا آن حد كه فراتر از واژه ها ، استعارات حافظ را مي فهميد و مسحور شيوايي بيان و انديشه ي حافظ شده بود. در بسياري از ابيات ديوان گوته ، جابجا عين سخنان حافظ تكرار شده است . به نظر مي رسد هشيار و ناهشيار«گوته» ذهن و زبان خود را يكسره به حافظ سپرده است .
اواخر تابستان 1814، گوته در دفترچه ي خاطرات خود را از اين شيوايي پرده بر مي دارد و چنين مي نويسد:
«دارم ديوانه مي شوم . اگر براي تسكين هيجان خود به غزلسرايي دست نزنم، نفوذ عجيب اين شخصيت خارق العاده را نمي توانم تحمل كنم كه ناگهان پا در زندگاني من نهاده است.»
غزلسرايي ملهم از حافظ، سوداي گوته مي شود ، براي آنكه بهتر بتواند غزل سرايي كند،به اين فكر مي افتد كه با آفرينش اثري در عالم خيال به ايران، كشور حافظ و شيراز ، شهر حافظ، سفر كند و ديوان خويش را به عنوان ارمغان سبز روحاني به مردم جهان هديه دهد.
از آن پس وي خود را مسافري در ديار شرق مي پندارد و بخش اعظم ابيات ديوانش را با اين تصور مي سرايد كه با كاروان هاي مشك و ابريشم همراه است و از كوره راههاي ناهموار به سوي شيراز پر مي كشد . با گوش جهان مي شنود كه «راهنماي سفر، ترانه هاي شورانگيز حافظ را مي خواند «گونه با واژه هايي دل انگيز اين چنين مي گويد: «آهنگ سفر شيراز كردم تا اين شهر را منزلگه ثابت خويش قرار دهم و ازآنجا چون اتابكان و اميران فارس كه هرچند يك بار به عزم سفرهاي جنگي رو به اطراف مي كردند، گاه گاه راه سفرهاي كوچك در پيش گيرم و باز به شيراز خود برگردم.»
حافظ براي گوته «روحي تازه» ،«دنيايي تازه» و شور و شوقي تازه به ارمغان آورد. چه، او را با روح واقعي شرق، با زيبايي فلسفه و ذوق و حكمت ايران آشنا كرد.
تحسين ايرانيان
«اين خصايص عالي تنها متعلق به شعراي اين كشور نيست، بلكه مي توان گفت كه اصولاً همه ي افراد ملت ايران با ذوق ، نكته سنج و هوشمندند. تاريخ گذشته و داستانهاي ملي اين كشور به خوبي نشان ميدهد كه چگونه گاه شعر يا سخني دلپذير كه في البداهه گفته شده، خشم پادشاهي مقتدر را فرو نشانده و جان عده ي بسياري را خريده است .ذوق و شوري كه آفريننده ي واقعي شعر ايران پر از نمونه هاي ذوق و جمال پرستي مردم اين سرزمين است ...»
كوتاه سخن آنكه گوته همچنان درباره حافظ مي نويسد: «ولي اين نكته يقين است كه هر كس يك بار حافظ را بشناسد و با او آشنا شود. در سراسرزندگاني دست از اين يار آسماني بر نخواهد داشت و در راه ناهموار زندگي ، او را راهنماي سفر خواهد كرد... كاش دلدادگان جهان، بيش از سايرين ، از اين درياي بيپايان سخن حافظ مرواريدهاي گران به دست آورند و نغمنههاي آسماني اين سخنگوي مسيحا دم را، بهتر از هر نغمهي آسماني، با آن شوري بشنوند كه جز در نزد دلدادگان واقعي نميتوان يافت.
منبع: مجله هما
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}